سالروز شهادت مختار / چگونگي به شهادت رسيدن
بر پايه گزارش طبري، مختار ثقفي در چهاردهم رمضان سال 67 هجري و در سن 67 سالگي به شهادت رسيد و 6 هزار تن از يارانش گردن زده شدند.
به گزارش فارس، كوفه در جريان نهضت توابين، تحت سلطه حكومت عبدالله بن زبير بود، به اين جهت و به دليل دشمني وي با اهل بيت (ع)، جنايتكاراني كه به دستور ابن زياد، حادثه خونين كربلا را پديد آوردند، مشكلي نداشتند.
همچنين آنان از نهضت توّابين به رهبري سليمان بن صُرد نيز احتمالاً احساس خطر جدي نميكردند؛ زيرا هدف اوليه آنها، براندازي حكومت شام بود و ميدانستند كه به اين هدف نخواهند رسيد؛ اما از حضور مختار در كوفه، جداً احساس خطر ميكردند.
به همين جهت، پس از خروج سليمان بن صرد و يارانش از كوفه، سران سپاه ابن زياد (مانند: عمر بن سعد و شَبَث بن رِبعي) كه قدرت رهبري و فرماندهي مختار، آگاه بودند و هدف او را قيام ميدانستند، نزد عبدالله بن يزيد، كارگزار ابن زبير در كوفه، آمدند و گفتند: «مختار بر شما، سختگيرتر از سليمان بن صرد است، سليمان، خروج كرد تا با دشمنان شما بجنگد و آنها را در برابرتان رام و آرام كند؛ ولي از شهرهاي شما بيرون رفت؛ اما مختار قصد دارد كه در شهر شما، به شما بتازد. پس به سوي او حركت كنيد و او را در آهن ببنديد و در زندان، حبس كنيد تا كار مردم، راست و درست شود». (تاريخ الطبري، جلذ 5، صفحه 580)
با اين توطئه، مختار، بازداشت شد؛ اما وي در زندان نيز به فعاليت خود، ادامه داد و هنگامي كه اطلاع يافت كه سپاه سليمان بن صرد شكست خورده و باق مانده سپاه وي به كوفه بازگشتهاند، درنامهاي محرمانه سران آنها را به همكاري دعوت كرد.
چندي نگذشت كه مختار با ميانجيگري عبدالله بن عمر -كه شوهر خواهرش بود- از زندان آزاد شد و هوادارانش را سازماندهي و آماده نبرد كرد.
شب دوازدهم ربيع اول سال 66، قيام مختار با حركت گروهي مسلح به فرماندهي ابراهيم بن مالك اشتر به سوي خانه مختار آغاز شد. كوفه در حكومت نظامي به سر ميبُرد. نظاميان راه را بر ابراهيم و همراهان وي بستند؛ اما آنها فرمانده نظاميان را كشتند و نيروهاي تحت فرماندهي وي را فراري دادند.
مختار، در همان شب، رسماً فرمان قيام عمومي را صادر كرد و نيروهاي وي با شعار «يا لَثارات الحسين» (اي خونخواهانِ حسين) با نيروهاي دشمن، درگير شدند. درگيريها ادامه داشت تا اين كه در ربيع الثاني سال 66، آخرين سنگرهاي دشمن سقوط كرد و شهر كوفه به طور كامل به تصرف هواداران مختار در آمد.
مختار، پس از مسلط شدن بر اوضاع، درصدد جستوجوي جنايتكاران كربلا برآمد و بسياري از آنها را دستگير كرد و كشت؛ اما فرمانده مستقيم عمليات كربلا، يعني ابن زياد، هنوز زنده بود. او با سپاهي كه شمار آنها به 80 هزار نفر ميرسيد، از سوي عبدالملك بن موران، مأموريت داشت كه قيام مختار را سركوب كند.
سپاه مختار به فرماندهي ابراهيم بن مالك اشتر، در ذيالحجه سال 66، به سوي لشكر ابن زياد -كه به مرزهاي شمال غربي عراق نفوذ كرده بودند- حركت كردند.
نبرد سنگيني ميان دو لشكر در گرفت و در عاشوراي سال 67 قمري، سپاه شام، شكست خورد و ابن زياد به هلاكت رسيد.
بر پايه برخي گزارشها، مختار سرِ ابن زياد را براي امام زينالعابدين (ع) فرستاد. ايشان مشغول خوردن غذا بود كه فرستاده مختار، سر ابن زياد را نزد ايشان آورد.
هنگامي كه ايشان، سر ابن زياد را ديد، سجده شكر گزارد و فرمود: «الحَمدُلله الَّذي أدركَ لي ثَأري مِن عَدُوّي، وَ جزَي اللهُ المُختارَ خَيراً. أُدخِلتُ علي عُبيدِاللهِ بنِ زيادٍ و هُوَ يَتَغدّي و رَأسُ أبي بَينَ يَدَيه، فَقُلتُ: اللهُمَّ لا تْمِتني حَتّي تْرِيَني رَأسَ ابنِ زيادٍ».
ستايش، خدايي را كه انتقام خون مرا از دشمنم گرفت! خداوند به مختار، پاداش خير دهد! بر عبيدالله بن زياد وارد شدم، در حالي كه غذا ميخورد و سر پدرم در برابرش بود. گفتم خداوندا! مرا نميران تا زماني كه سر عبيدالله را به من، نشان دهي.
از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: «مَا اكتَحَلَت هاشِمِيَّةٌ وَلا اختَضَبَت، ولا رُئِيَ في دارِ هاشِمِيٍّ دُخانٌ خَمسَ حِجَجٍ، حَتّي قُتِلَ عُبيدُاللهِ زِيادٍ -لَعَنَة اللهُ-»؛ هيچ زن هاشمياي خضاب نكرد و سرمه نكشيد و به مدت 5 سال، در خانه هيچ هاشمياي، دودي ديده نشد (غذايي پخته نشد)، تا اين كه عبيدالله بن زياد - كه لعنت خدا بر او باد - كشته شد.
فرارايان كوفه، به استاندار بصره «مُصعَب بن زبير» پناهنده شدند و او را به نبرد با مختار تحريك كردند. مُصعَب نيز آماده نبرد شد و دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند؛ اما اين بار، مختار، شكست سختي خورد و در دارالحكومه، تحت محاصره دشمن درآمد و در ادامه نبرد، كشته شد و باقيمانده يارانش نيز تسليم شدند.
برپايه گزارش طبري، كشته شدن مختار، در چهاردهم رمضان سال 67 و در 67 سالگي او اتفاق افتاد. پس از شكست مختار، يارانش نيز تسليم شدند؛ اما جمعي از بزرگان كوفه (از جمله عبدالرحمان بن محمد بن اشعث) با اصرار، مُصعَب بن زبير را وادار كردند كه دستور دهد همه آنان را - كه به 6هزار نفر ميرسيدند - بكشند.